قرارنیست همیشه بهار من باشی؟
قرار نیست مگر در کنار من باشی ؟
قرار بود که یک عمر عاشقت باشم
مسبب همه انتظار من باشی
قرار بود که من بی قرار تان باشم
قرار بود که تو بی قرار من باش
ستاره ای بشوی سالیان سال اما
ستاره ای که فقط در مدار من باشی
که ماه باشم و در آسمان چشمانت
پلنگ باشی و فکر شکار من باشی
قرار بود که لیلی شوم نپرهیزی
قرار بود که مجنون کنار من باشی
نگار من نشدی ، بی قرار من نشدی
خدا کند که خودت بنددار من باشی
خدا کند که بیایی شب وداع مرا
و پرپرین گل روی مزار من باشی
غروب این حوالی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
غم و درد اهالی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
تمام زندگی مان را ، سکوتی تلخ پر کرده
خیابان های خالی را ، تو باور می کنی یا نه؟
کویر داغ و بی باران بر اینجا سایه گسترده
هجوم خشکسالی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
نفس در سینه می گیرد، دل اینجا زود می میرد
و مرگ احتمالی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
در این تاریکی و وحشت ، سیاهی های بی پایان
وجود این سپیدی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
نگاه سبز تو آخر ، مرا آباد می سازد
بگو این بی خیالی را ، تو باور میکنی یا نه ؟
تو را گم کرده ام امروز
و حالا لحظه های من
گرفتار سکوتی سرد و سنگینند
و چشمانم
که تا دیروز به عشقت می درخشیدند
نمی دانی چه غمگینند
چراغ روشن شب بود
برایم چشمهای تو
نمی دانم چه خواهد شد
پر از دلشوره ام
بی تاب و دلگیرم
کجا ماندی
که من بی تو هزاران بار، در هر
لحظه می میرم.....