می پذیری یا که طردم می کنی ؟
همنشین آه سردم می کنی ؟
چشم می چرخانی و می خوانی ام
یا که می بندی و طردم می کنی ؟
مثل هر شب با دل آواره ام
کوچه و پس کوچه گردم می کنی ؟
اه ، آیا نو بهارم می شوی ؟
یا که پاییزانه زردم می کنی ؟
آمدم اما پر از بیم و امید
می پذیی یا که طردم می کنی ؟
من تمام بی کسی هایم را قامت بسته ام و در طولانی ترین سجده اندوه به اندازه همه نبودنهایت اشک می ریزم و به بلندای یلدای فراقت با آهی از عمق قلب هزارپاره ام ، کابوس رفتنت را خاکستر می کنم ...!!!!!!
.بگذار بی ادعا اقرار کنم که دلم برایت تنگ می شود ، وقتی نیستی دلتنگی هایم را قاب می کنم .لحظه لحظه غروبی را که نیز دلتنگ تو و چشمان بارانی ات می شوم ، قاب می کنم تا وقتی آمدی نشانت دهم که شاید دیگر تنهایم نگذاری ....!
تو که می آیی پنجره ای باز می شود ، پرده بی رنگ دلتنگی کنار می رود ، آرام میان جانم خانه میکنی و چه ساده همسایه سیبهای کال می شوی ، حال من و آسمان دلتنگ بارانیم ....!!!!
دلکم
زندگی پر درده دیگه
توی این قرن کثیف
همه جا فریب و نیرنگ دیگه
توی این دوره بی فرهنگی
تو کتابای لغت
گمشده واژه عشق
دلکم
منه تنها ، منه غمگین
گوش به حرفای تو دادم
تو به من می گفتی
جای هر کینه و نفرت
توی اون دشت بزرگ
گل عشق و بکارم
تو به من می گفتی
که گل عشق برام همیشه تازه میمونه
تو به من میگفتی
دل اگه عاشق نباشه نمیمونه
و منم دشت تو رو شخم زدم
منه ساده ، منه ابله ، منه مست
گوش به حرفای تو دادم
تموم دشت تو رو شخم زدم
که گل عشقو بکارم
نمی دونستم من
که کسی می آید
توی یک روز خزان
و قدم میزند آرام ، آرام
و سپس می گوید با صدایی گیرا
که تو عاشق شده ای
و گل عشق درون دل تو روئیده است
دلکم
مرغک بی بال و پرم
تو به من میگفتی که گل عشق برام
همیشه تازه میمونه
ولی امروز بگو
چه کسی گل عشقم را چید
چه کسی توی دلم تخم حسرت پاشید
چه کسی بود کدام ناعاشق
که گل عشق منو پر پر کرد
و روی دشت دلم
تخم حسرت پاشید
چه کسی بود که دزدانه
توی قلبم اومد
و گل عشقم را با نگاهی دزدید
چه کسی بود که رفت
در حسرتکده قلب و شکست
و سپس با خنده
زیر لب زمزمه کرد
دختر بیچاره
تو دیگه تنهایی
مثل یک درخت خشکیده توی جنگل سرد
مثل یک ماهی مرده توی یه دریای بزرگ
مثل یک نقطه کور
تو به شب میمانی
تو به شب می..........
تو به شب...................
تو به ...............