گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

خسته ام ولی نه آنقدر که نتوانم تو را دوست بدارم ....!!!


خسته ام انگار صدسال پیاده راه آمده ام .انگار صد سلسله کوه را روی شانه های نحیفم حمل کرده ام . انگار هزار سال پلک بر هم نگذاشته ام .
خسته ام ، آنقدر که نام خود را فراموش کرده ام و هیچ یادم نیست که اولین بار کدام گل را بوییده ام . من شکل سنجاقکی را که در کوچه کودکی بوسیده ام ،‌از یاد برده ام .
خسته ام ،‌انگار این جاده های سرد خاکی تمام شدنی نیست . از دست زمین و آسمان دلگیرم و از درختانی که بی من سبز شده اند ، گلایه مندم .
خسته ام ،‌اما نه آنقدر که نتوانم تو را دوست داشته باشم و از کنار نفسهای گرمت بی اعتنا بگذرم .
بگو چقدر به انتظار بنشینم که زمان از من عبور کند و ستاره ها شاهد خاموش شدن تک تک فانوسهایم باشند ؟ چقدر پیراهن کدرم را در چشمه آرزوها بشویم و روی طناب دلواپسی پهن کنم ؟
اگر شوق رسیدن به دستهایت نبود ، هیچ گاه پلکهایم را بیدار نمی کردم و اگر نسیم حرفهایت نمی وزید ، معنای جهان را نمی فهمیدم .
خسته ام ، اما نه آنقدر که نتوانم هر روز بر با شکوه ترین قله زندگی بایستم و همراه با ستاره ها و خورشید به تو سلام کنم .

سلامم را پاسخ گو............!!!!

گل سرخ منتظر


سیال خیال ...!!!

بخوان : دو عاشق تنهای دور وامانده
یکیش هست یکی نیست ، او کجا مانده
تویی که نیست ، منم "هست " شاعری خاموش
منم فقط که به عشقت شکست وامانده
و تلخ توی خودش ریخت ، ریخت پایان شد
تو هم گمان مبر اصلا" که روی پا مانده
بیا کپک زده دیوار خانه ، بی یاور
به داغ این همه "بی توست " مبتلا مانده
همیشه غایبی افسوس ، سخت مجهولی
که حرف گمشده "بی " به چنگ "با " مانده
نشد، بیا غزل روشنی کنون بنویس
هنوز خاطره شعر و شورها مانده
بدون واهمه حتی که صفحه بگذارد
هنوز غرق گناه و غزلسرا مانده
به روی چشم نوشتم اگر چه روشن نیست
حدیث کهنه عشقی که بی صدا مانده
سه روز مانده به مرداد ، بیست و هفتم بود
مرا شکست به بازی و ..........ماجرا مانده


سفرنامه ...!!!!

برای روزهایی که
دلخوش ماندن ، بودم
می روم
تا تو را
با طعم دلتنگی هم
چشیده باشم
در گستره ای از فراموشی
به ذهن بادهای ولگرد
سپرده ام تو را
و خودم را
به بادبانی که هنوز
آبستن توست
به شوری که دریا ، گرفته از دامن تو
دوره کرده ام
غربت دستانی که امشب
میهمان توست ....!!!!