اسیر
چشمهایت
آزار دهنده ترین واژه های روی زمین اند
چرا این همه در معماری برج غرورت تلاش می کنی
مهم نیست که چشمهایت مهربان نیستند
و من رنج می کشم از آن که هنوز
اسیر آرزوهای دوری !!!!!
بیا ای نبض اشعارم ؛ من از استاد دلگیرم
ز استادی که مشقم را دهد بر باد دلگیرم
چه می داند که استادم برای شعر من امشب
کسی فانوس بر دستش ؛ زپا افتاد دلگیرم
من و یک بیستون آوا ؛تو و یک بیستون عاشق
نه از دست تو و شیرین که از فرهاد دلگیرم
کتاب چشمهای من ؛ تو و مشق شبانگاهم
بزن ای حنجره امشب ؛ مرا فریاد دلگیرم