گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

ترانه


در انتظار تو بودم
ساعت گمشده ام یاد این لحظه ها نبود
نشانی هایت معنایی نداشت
زمان از توقف خود دست کشیده بود
و علف می خندید
ماه از پشت پنجره در می زد
و چکاوک های مست
سوالهایم را ترانه می کردند !!!

اسیر


اسیر

چشمهایت
آزار دهنده ترین واژه های روی زمین اند
چرا این همه در معماری برج غرورت تلاش می کنی
مهم نیست که چشمهایت مهربان نیستند
و من رنج می کشم از آن که هنوز
اسیر آرزوهای دوری !!!!!



دلگیر


بیا ای نبض اشعارم ؛ من از استاد دلگیرم
ز استادی که مشقم را دهد بر باد دلگیرم
چه می داند که استادم برای شعر من امشب
کسی فانوس بر دستش ؛ زپا افتاد دلگیرم
من و یک بیستون آوا ؛‌تو و یک بیستون عاشق
نه از دست تو و شیرین که از فرهاد دلگیرم
کتاب چشمهای من ؛ تو و مشق شبانگاهم
بزن ای حنجره امشب ؛ مرا فریاد دلگیرم