گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

گل سرخ

این منم زنی تنها در آستانه فصلی سرد

فردا را به یاد داری ....؟؟؟؟؟

فردا را به یاد داری ....؟؟؟؟؟

با یک لبخند تو هزار راه بسته باز می شود و هزار خاطره بی پایان آغاز می شود . با یک نگاه تو هزار مرده پریشان زنده می شود و هزار آسمان تاریک ،‌خورشید تابنده می شود .
با یک اشاره تو دل نازکم هزار پاره می شود و میلاد با شکوه عشق هزار باره می شود .
در این شب وحشت زا ، دستهای خسته ام را بگیر و کلمه های معصومی را که بر زبانم متوقف مانده اند ،‌به سوی عشق ببر !!!
در این زمستان قطبی ، پیراهنم را با عطر وجودت گرم کن و هفت آسمان گمشده را از روی شانه هایم بردار !!!!
آنقدر به رد پاهای زلال تو چشم می دوزم تا سبک ترین ابرها پایین بیایند و درختان کهنسال دوشادوش من به رودهای سفید سلام بگویند .
بر سطر سطر عریانی ام شعرهایی را می خوانی که فرشته ها با دستهای نورانی شان نوشته اند و در تار و پود آوازهایم هزار صبح کوچک را می بینی که یکی پس از دیگری متولد می شوند .
با یک تپش قلب تو ، اقیانوسها متلاطم می شوند و ماهیان عشق را تجربه می کنند و صدفهایی که در باغهای مرجان خانه دارند ،‌مروارید های درخشان خود را به دهان من می یخشند ......!!!!



وسوسه ..!!!

سالهاست که تنهایی ام را
بر وزن گل می سرایم
و به پرواز پرستوها دل خوش کرده ام
که شاید روزی
از آن سوی افق باز آیی!!
می دانم دوست داشتنت گناه بود
مثل وسوسه سیب و گندم
اما ببخش مرا به ستاره ای
که راه شیری اش را گم کرده بود
و باران دیر هنگامی
که خواب مانده بود

مرد گمنام

یک نفر گفت : شعرهای شما ؛ حرف مفت است و باز تکرار است
گفتم : آقا کمی مودب باش ؛ این غزلها برای سرکار است
اصلا آقا به من چه این دنیا ؛ روزهایش شبیه دیروزند
اشتباهی اگر شما دیدید مال تقویم روی دیوار است
ادعاهای بیخود و خالی ؛ گریه های پر از ریاکاری ؛ آروزهای
سست و پوشالی مال افراد بی کس و کار است
محور دردهای من عشق است ؛ علتش ازدیاد احساس است
آری از بی کسی ؛ تنفر و بغض ؛ لحظه هایم همیشه سرشار است
توی این کوچه مرد گمنامی ؛ خویش را دار زد ز گمنامی
هفته بعد عکس بی نامش ؛ با کمی چسب روی دیوار است